نقدي بر رمان زمين سوخته اثر احمد محمود
جنگ ايران و عراق در اوايل مهر پنجاه و نه آغاز مي شود و هشت سال به طول مي انجامد. آذرماه شصت و يك اما احمد محمود رمان زمين سوخته را منتشر مي كند. چيزي حدود يك سال و سه ماه بعد از جنگ. رماني كاملا رئال كه بازه زماني سه ماهه نخست جنگ را بازگو مي كند. با تمام زشتي ها و زيبايي هاي جنگ. بي هيچ تقدس زدايي و بي هيچ اغراق و برجسته سازي. راوي كه عضوي از يك خانواده جنوبي است مثل يك ثبت كننده و ضبط كننده وقايع داستان را براي مخاطب بازگو مي كند. احمد محمود به طور حتم برخي از واقعيت هاي حضور خود در ابتداي زمان جنگ را در اين رمان منعكس كرده است. جملات كوتاه ريتم تند داستان را با شرايط جنگ همسان مي كند. استفاده به جا از لحن و زبان جنوبي و در صورت لزوم اطلاعات پانوشت لذت دانستن را براي مخاطب دوچندان كرده است.
جنگ منطق خاص خودش را دارد و در اين ارتباط نويسنده به همان منطق وفادار است. بابك اعطا(محمود) در خصوص نگاه پدرش نسبت به جنگ مي گويد: «پدرم برای اینکه جنگ و فضای آن را بشناسد، اصرار بسیار زیادی داشت به جبهه برود و با اینکه اجازه رفتن به جبهه را نداشت، از طریق یکی از دوستانش که در بانک کار میکرد، این اجازه را گرفت و به جبهه رفت. قبل از اینکه پدرم شروع به نوشتن «زمین سوخته» کند، عمویم در جبهه شهید شد و زمانی که پدر، به فصلی رسید که میخواست در آن، مرثیة شهادت برادر را بنویسد، زارزار میگریست و حتی از ناراحتی، به مدت سه شب تب کرد. هنوز هم کسی قدر و منزلت رمان «زمین سوخته» را درک نکرده است. وقتی «زمین سوخته» منتشر شد، خیلیها به احمد محمود اعتراض کردند و گفتند او این رمان را به نفع حاکمیت نوشته است. از سوی دیگر، بسیاری از افراد درون حکومت نیز گفتند که این رمان، جنگ را به نفع چپیها تفسیر کرده است؛ در حالی که هیچ کدام به درستی متوجه عمق رمان نشدند و نفهمیدند که داستان درباره آدمی و درد و رنجهایش است.»
محمود هم از رنج هايي مينويسد كه جنگ خواسته يا ناخواسته با خودش به ارمغان مي آورد. حكايت آسيب ها، از دست دادن ها، كشته شدن ها و البته بي تفاوتي ها. بهترين رمان هاي جنگ به طور معمول پس از پايان جنگ ها نوشته مي شود اما احمد محمود خود را از اين قاعده مستثني مي كند. او در همان ابتداي جنگ اثري خلق مي كند كه سرآغاز توليد آثار ادبيات داستاني در حوزه جنگ مي شود. رمان البته كاستي هايي هم دارد كه مهمترين آن حضور راوي است. باورناپذيري ارتباط صميمي بين اعضاي خانواده اي كه جنگ آنها را از هم دور مي كند. بدون آن كه مادري آنچناني ديگر حتي سراغ فرزندان خود را هم نمي گيرد. و ديگري اعدام سارقاني كه بي هيچ محاكمه اي به صورت خودجوش و توسط اهالي محل كشته مي شوند. محمود در داستانش يك برش كوتاه جغرافيايي از شهر اهواز را انتخاب كرده و تمام رويدادها و وقايع را به آن ها اختصاص داده است. اتفاقاتي كه در آخر همان طور كه پيش بيني مي شود با انهدام كامل آن محي جغرافيايي پايان مي يابد. و البته تمام اين كاستيها چيزي از زيبايي اين رمان كم نمي كند چرا كه نويسنده خود در دل اين حادثه حضور داشته است و تجربه هايي عيني از اين رويداد را براي ما بازگو كرده است./
گل گاو زبون...
ما را در سایت گل گاو زبون دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : viranabadio بازدید : 64 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 3:58