نگاهي به داستان كوتاه «سال اسپاگتي» اثر «هاراكي موراكامي»

ساخت وبلاگ

 نگاهي به داستان كوتاه «سال اسپاگتي» اثر «هاراكي موراكامي»

Image result for ‫موراكامي‬‎

    سال اسپاگتي شباهت زيادي به «بيگانه» اثر آلبركامو دارد. در رمان بيگانه هم با چنين شخصيت تنهايي مواجه هستيم. «مامان امروز مرد، شاید هم دیروز. نمی دانم.» داستان با این جمله آغاز می شود، جمله ای که نه تنها معرف این اثر است بلکه به نوعی خلاصه ای از مفاهيم جهان بيني نويسنده آن را هم ارائه می دهد. مورسو به جای تمرکز بر روی اتفاق مهمی که رخ داده است(مرگ مادر)، درباره این موضوع فکر می کند که او چه وقتی از دنیا رفت؟ امروز بود یا دیروز؟ چرا که در تلگرافی که به دستش رسیده تنها معلوم شده که مراسم تدفین فردا برگزار می شود. در همین ابتدای کار و با مواجهه با چنین جمله ای، خواننده در درياي اگزیستانسیالیسمي  فرو می رود.

داستایوفسکی می گوید: «اگر خدا ـ واجب الوجود ـ نباشد ، هر کاری ممکن است.» این سنگ بنای اوليه اگزیستانسیالیسم است. در واقع اگر واجب الوجود نباشد هر کاری مجاز است. پس انسان وانهاده شده است. زیرا بشر، نه در خود و نه در بیرون از خود، امکان اتکا نمی یابد. باید گفت که بشر، از همان گام اول، برای کارهای خود عذری ندارد، وسیله ای نمی یابد تا مسئولیت وجودي خود را با آن مطابقت دهد.

    در اگزیستانسیالیسم وجود مقدم بر ماهیت است. این بدان معنا است که بشر ابتدا وجود می‌یابد، يعني متوجه وجود خود می‌شود، در جهان سر بر می‌کشد، و سپس خود را می‌شناساند؛ یعنی ابتدا تعریفی از خود به دست می آورد و سپس از بشر. نه فقط آن مفهومی است که از خود در ذهن دارد، بلکه همان است که از خود می‌خواهد. از همين رو سارتر در كتاب اگزيستانسياليسم و اصالت بشر  مي گويد: «ما تنهاییم، بدون دستاویزی که عذرخواه ما باشد، این یعنی بشر محکوم به آزادی است. بشر محکوم است؛ زیرا خود را نیافریده و در عین حال آزاد است، زیرا همین که پا به جهان گذاشت مسئول همه‌ کارهایی است که انجام می‌دهد.»

   سال اسپاگتي هم همين فضا را به خواننده القا مي كند. «اسپاگتی را باید تنهایی می پختم و می خوردم. این یک قانون بود. خودم را مجاب کرده بودم اسپاگتی غذایی است که به تنهایی مزه می دهد. خودم هم نمی دانم چرا چنین احساسی داشتم، اما چه می شد کرد؟»(ص34) اين يعني محاط بودن محيط شخصي بر فضا. تأثير مستقيم تفكري بنيادي بر شخصيت و رفتار انسان قرن بيستمي. انساني كه به خودش و فلسفه وجودي خودش بيش از ديگران اهميت مي دهد. انساني كه منتقد فضاي معنوي و مخالف حضور قضا و قدر در زندگي خويشتن است.

   سال اسپاگتي با تاكيد بر سال 1971 ميلادي حكايت از تكرار دارد. تكراري كه براي انجام آن نيازمند ملزوماتي هم هست به همين منظور قهرمان داستان ملزومات اين كار را هم فراهم مي كند. «به فروشگاهی که لوازم آشپزخانه می فروخت رفتم و یک تایمر آشپزخانه گرفتم با یک قابلمه آلومینیومی، قابلمه آن قدر بزرگ بود که می شد یک سگ گله را داخل آن حمام کرد. فروشگاه های مخصوص خارجی ها را زیر و رو کردم و انواع و اقسام ادویه های عجیب و غریب را به چنگ آوردم. یک کتاب مخصوص آشپزی با اسپاگتی و مقدار فروانی گوجه فرنگی خریدم. همه جور مارک اسپاگتی را که دستم به آن می رسید، می خریدم و هر جور سسی را که بشر می شناسد، درست
می کردم.»(ص 34)

  اين تكرار به طور حتم مربوط به عصر ارتباطات  است. عصر انفجار تكنولوژي. قهرمان داستان در انتهاي روايت نقل قولي طلائي مطرح مي كند. «پوسته های سبوس گندم های طلایی در کشتزارهای ایتالیا در باد شناورند.
می توانید فکرش را بکنید که ایتالیایی ها چقدر متحیر می شوند اگر بدانند چیزی که در سال ۱۹۷۱ صادر می کرده اند، تنهایی محض بوده است؟»

   شخصيت اصلي داستان بي هويت است و نام و نشاني ندارد. نويسنده به خاطر فلسفه جهان شمولي كه در ذهن خود داشته نامي براي شخصيت اصلي داستان انتخاب نكرده است. عصر ارتباطات يعني از نيمه هاي مياني دهه شصت تا كنون. اين زمان عصر فرايند ارتباطات نام گرفته كه جهشي خارق العاده داشته است. اما به رغم وجود اين تكنولوژي ها انسان رو به تنها شدن رفته است. فضاهاي مجازي شكل گرفته و انسان به جاي گفت و گوهاي رو در رو به گوشي هاي موبايل خيره شده است. موراكامي در اين داستان نقدي به تنهايي انسان معاصر دارد. به تنهايي انساني كه حتي حاضر به دادن اطلاعاتي كه برايش به صرفه نيست ندارد. انساني كه تمايلي به گفت و گو ندارد و انساني كه علاقه چنداني به رعايت اخلاقيات در خود حس نمي كند.

   به عقيده مك لوهان تلفن يك رسانه سرد محسوب مي شود. در داستان از اين رسانه سرد به عنوان نماد و نشانه اي از سردي روابط بين انسانها معرفي مي شود. در تنها ديالوگ اين داستان بين مرد و دوست دختر قديمي دوستش بارها از سردي و يخ بودن اين ارتباط صحبت به ميان مي آيد. حتي به بهانه اي واهي و به خاطر گفتن دروغي مثل: «ببخشید. الان دارم اسپاگتی می پزم.» شخصيت اصلي داستان سعي در قطع اين ارتباط دارد. حتي حاضر نيست تا اطلاعات مفيدي را به او بدهد. دوست ندارد به مطلبي كه مربوط به او نيست ورود كند. اين ها همه نشان از جهان تنهاي تكنولوژي انساني است. تنهايي مفرطي كه چارلي چاپلين هم در فيلم عصر جديد به نقد آن مي پردازد. ارتباطات محدود در سالهايي مثل سال اسپاگتي كه اين نام هيچ برتري وجودي نسبت به اعلام ديگر نيز ندارد. سال اسپاگتي مي تواند هر مفهومي را در بربگيرد. اين عنوان نگاهي هم به مصرف گرايي انسان معاصر دارد. انساني كه متعلق به يك زندگي ماشيني است. حتي دوست دارد زمان پخت قضايش هم دقيق و درست باشد و از اين رو براي زمانبندي آشپزيش تايمر مي خرد.

   اين داستان مرز ملايمي است بين فضاي رئال و سورئال. داستان به تدريج از فضاي رئال به سمت فضاي سورئال حركت مي كند. تمثيل هاي زيبا و القاي فضاي سرد ارتباطي بين انسانها از نقاط قوت اين داستان كوتاه است. ريتم داستان در جايي تند و درجايي ديگر كند است. استفاده از فضاي نامشخص و افراد نامشخص اين داستان را از قيد و بند مكان درآورده است. جهان توصيفي موراكامي يك جهان سياه است كه در هر لحظه و در هر مكان مي تواند وجود و ادامه داشته باشد. داستان پيرنگي باز دارد و با يك پيام تكان دهنده به پايان مي رسد. /

 

*******

سارتر، ژان پل(1376) اگزیستانسیالسیم و اصالت بشر، ترجمه‌ی مصطفی رحیمی، تهران: نیلوفر، چاپ اول، ص۴۲.

هاراكي موراكامي(1389)دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل، ترجمه محمود مرادي، تهران:  ثالث،‌ چاپ سوم.

گل گاو زبون...
ما را در سایت گل گاو زبون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : viranabadio بازدید : 47 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 3:58