مسخ نوشته كافكا

ساخت وبلاگ

مسخ نوشته كافكا

"يك روز صبح همين كه گره گوار سامسا از خواب آشفته اي پريد، در رختخواب خود به شكل حشره اي تمام عيار عجيبي مبدل شده بود". مسخ با اين جمله شروع مي شود و از همين جاست كه شديدترين ضربه را به مخاطب وارد مي كند. به رغم فرم سورئاليستي داستان و اين كه چنين چيزي غيرممكن است ولي كافكا مخاطب را تا پايان داستان كه مرگ گره گوار شكل مي گيرد همراهي مي كند. بعضي از داستان ها را بايد بگذاريم چند سالي از خواندنش بگذرد و دوباره بخوانيم. به نظر من مسخ كافكا يكي از اين رمان هاست.
   مسخ از تكنيك پيچيده داستان نويسي بهره نبرده و راوي آن هم سوم شخص است. روال و پي رنگ داستان به صورت خطي پشت سر هم اتفاق مي افتد و ذهن خواننده نيازي به كشف و شهود اوليه ندارد ولي همين اثر به ظاهر ساده از لايه هاي دروني زيادي تشكيل شده كه مخاطب بايد با واكاوي آن به انديشه هاي كافكا راه يابد.
   درانتهای داستان، ما نیز مانند جامعه و خانواده گره گوار را فراموش می کنیم.  با خواهر وپدر ومادر گوره گوار یکی می شویم وبه سمت زندگی حرکت می کنیم. کافکا استادانه خواننده و حتي جامعه را به فراموشی متهم می کند، فراموشی که یکی از دغدغه های اصلی کافکا و زائیده ای انسان مدرن وصنعتی است. قانوني که انسان نه تنها خود بلکه دیگران را نیز فراموش می کند. كافكا از تنهايي مي گويد. از بي عشقي. از جايي كه حتي عشق مادر به فرزند هم دارد كمرنگ مي شود. كافكا نگران جامعه صنعتي اي است كه دارد انسانيت را مي بلعد. مسخ كتابي است كه بايد هر كسي حداقل آن را براي يك بار هم كه شده بخواند.

گل گاو زبون...
ما را در سایت گل گاو زبون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : viranabadio بازدید : 116 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 7:44