الگوهايمان را بشناسيم

ساخت وبلاگ

 الگوهايمان را بشناسيم

Image result for ‫آزاده نامداری‬‎

جهان سوم در حقيقت جايي است كه الگوها را برايش تعريف مي كنند نه اين كه الگويي به وجود بيايد. و با توجه به بافت تاريخي اي كه كشورمان دارد هميشه و در همه اعصار به دنبال پيداكردن الگوهايي هستيم كه بتوانيم رفتارهاي اجتماعي، اقتصادي، علمي و فرهنگي و سياسي خود را به آن ها نزديك كنيم. و البته هيچ گاه هم نتوانسته ايم. اين نشان از ضعف جامعه چندنقابي ما نيست بلكه اين از شناخت ناكافي ما نسبت به الگوهاي ديگر است. با ظهور رسانه و فضاي مجازي اين درد بيشتر شد. هرچند الگوهاي جامعه بيشتر در حوزه هاي خبري شكل گرفتند اما فاصله شان با جامعه اي كه در آن زندگي مي كنند افزايش قابل ملاحظه اي يافت و البته رسيدن به منافع مالي آن چناني هم آن ها را از جامعه اي كه خود درآن پرورده شده بودند دور كرد. اما در اين ميان مجرياني بودند كه با استفاده از هزينه هاي بيت المال و نقابهاي مختلف چنان صحبت هاي خود را در زمينه هاي مورد وفاق حاكميت نهادينه كردند كه به عنوان اصولي اعتقادي از خود به يادگار ماند و البته با توجه به توخالي بودن اعتقادهاشان و نقابهاي مختلف در زمانه اي اندك خلاف گفته ها و رفتارهايشان به مردم ثابت شد و از چرخه و گردونه هيجانات كاذب رسانه اي خارج شدند. در اين ميان هم كساني بودند كه با استفاده از همين امكانات به فضايل انساني روي آوردند و البته خداوند است كه باطن تمام انسان ها را بهتر از خودشان مي داند.

    اين مقدمه را از آن جهت نگاشتم كه امروز بعد از گذشت چند روز جو ناسالمي كه بر عليه خانم نامداري در شبكه هاي اجتماعي به راه افتاده بود كاهش يافته و اگر امروز مطلبي نوشته مي شود نه به جهت تكفير مشاراليه،‌كه بر تكفير فرآيندي است كه ايشان را نماينده اصول فرهنگي جامعه ما قرار داده و به اشتباه برخي ايشان را نماد فرهنگي جامعه زنان مسلمان چادري مي دانند. از اين رو تمام هجمه هاي خود را نه از سر دلسوزي كه از سر خشم به او وارد آورده اند. اي عزيزان بدانيد و آگاه باشيد اگر ما امروز چنان كرديم يك روز هم با تكثير لوح فشرده خصوصي تريت لحظه يك بازيگر جوان تلويزيون آينده او را به تباهي كشيديم. ما همان مردم هستيم و امروز هدفمان تكفير و ناسزا به نامداري است كه سالها با نقاب منحوس خود ما را فريب داده اما اين پايان كار نيست. نامداريها بر اساس سادگي ما بهره خود را از بيت المال و صدا و سيما برده اند. به فرض كه ممنوع الكار هم شد چه نصيب مايي مي شود كه چندسال حرفهاي ياوه و مفت او را شنيده ايم و شايد الگويي بوده براي دختران جوان ما هرچند من دختران سرزمينم را معقول تر از آن مي دانم كه امثال نامداري ها را الگوي خود بدانند. آن وقت الگوهاي فراموش شده اي مثل ميرزاخاني ها در هزاران كيلومتر آن سوتر مي ميرند بي آن كه الگويي براي جامعه زنان و دختران ما باشند. آزاده نامداري ها فراوانند. امروز اين هنرپيشه و فردا آن مجري تلويزيون. يك روز اين استاد دانشگاه و يك روز آن قاري قرآن. همه اين الگوها را به ماشناسانده اند. ما هيچ تحقيقي نداشته ايم. چون هيچ كس را نمي شناسيم. چون افراد ارزشي در كنج خانه هاي خود خون دل مي خورند و الگوهاي نقاب زده حكومتي در رسانه هاي ما تركتازي مي كنند.

   بياييد تفكركنيم. بخوانيم. بشناسيم. بفهميم. بدانيم نسل الگوهايي مثل استاد شجريان ها رو به زوال است. اين قائده طبيعت است. آن ها را تا هستند بشناسيم و الگو كنيم. در هر نسل مثل تتلوهايي كه مورد وفاق حاكميت باشند زياد ظهور مي كند اما مثل شجريان ها تا دنيا دنياست ديگر به وجود نمي آيد. چرا كه مثل استادان شجريان ديگر استاداني به وجود نمي آيد و مثل گردانندگان برنامه گلها  وسيقي دان هايي حتي در دانشگاه هم به وجود نمي آيد. مثل ميرزاخاني ها معدودند. مثل سميعي ها و مثل خيلي از ديگر كساني كه نمي شناسيم. از شاعران و نويسندگاني كه نان را به نرخ روز نخوردند و در گمنامي اند و در حسرت مجوز براي چاپ آثارشان و ديگراني كه كم هم نيستند با رانت هاي حكومتي كتابهايشان و آثارشان پشت سر هم در حال انتشار است  بي آن كه مخاطبي داشته باشد. درد امروز ما عدم شناسايي الگوهايمان است. اگر اين درد درمان شد نامداري ها در بي نامي خود مي پوسند و جامعه هرگز اجازه اي به افراد نالايق براي جولان در عرصه هاي مختلف نمي دهد. آزاده نامداري ها هيچ گناهي ندارند چرا كه آن ها نان را به نرخ روز مي خورند. به چهره هاشان نقاب مي زنند. تريبون را وسيله اي براي معروفيت و مشروعيت خود كرده اند و حق الزحمه هايشان را هم بي كم و كاست دريافت مي كنند. ما هم كه آن ها الگوي دختران خود كرده ايم. آن وقت بايد هم بيايند از حريم خصوصي حرف بزنند و البته ناراحت باشند چرا در كمال بي پرواييشان در يك كشور آزاد فيلمي از او در شبكه هاي مجازي كشورش كه او را هميشه در لفاف چادر ديده درج شود و بعد بيايد بگويد من مادرم. نامداريها از اين ناراحتند كه آن رشته پركشش رسانه ايشان قطع مي شود و از اين رو از تمام آن موهبت هايي كه جريان ها فرصت طلب در اختيارشان گذاشته بود محروم مي شوند. تريبون نخواهند داشت و به فراموشي مي روند و چون هنر ديگري هم ندارند برايشان دردآور است. آن ها هيچ وقت علت ماندن در ايران و تقاضاهاي امثال محمود دولت آبادي را براي اجازه نشر رمان زوال كلنل از وزارت ارشاد نمي دانند و البته هيچ وقت هم نخواهند دانست. جامعه خسته و شكسته ايران به دنبال الگوهاي خود است. نه الگوهاي تحميلي و نه الگوهاي حكومتي. الگوهايتان را خود بشناسيد و انتخاب كنيد. قهرمان هايتان در دل جامعه رو به فراموشي هستد. آن ها را دريابيد.

گل گاو زبون...
ما را در سایت گل گاو زبون دنبال می کنید

برچسب : الگوهايمان,بشناسيم, نویسنده : viranabadio بازدید : 54 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:29