به ياد پروين

ساخت وبلاگ

به ياد پروين

 

سال 88 بود شبی مثل امشب. ماهچهره زنگ زد. گفت پروین به رحمت خدا رفت. سر خیابان پلیس منزل علی جان. پارچه سفیدی رویش کشیده بودند. دو ماهی بود که حال خوشی نداشت. گفت من را در بیمارستان نگذارید. ببریدم خانه. در همین خواجه نظام خانه داشت. رو به روی مسجد. اولین بار هم همین جا به خانه اش رفتم. ماهچهره تازه به ایران آمده بود. طناز هم بود. پیش تر اصفهان دیده بودمش. با ژاله علو و فخری خوروش. تجلیل از بانوان نامبردار سینمای ایران. ارشاد اصفهان این مراسم را برگزار کرده بود. ده سال پیشتر. شاید هم بیشتر. از آن جا بود که گفت تهران می آیی بیا به دیدنم. قسمت این بود. من خبرنگار و او هنرمند با هم قوم و خویش شدیم. خاطرات زیادی از او دارم. همه اش خاطرات خوب. نوه اش طناز که از همه به او شبیه تر است همسرم شد. جایش خالی است. نامش هنوز در لیست تلفن های تلفن همراهم هست. گفت برای مردن من عزاداری نکنید. موسیقی بگذارید. ساز و آواز. علی خدایی در خانه هنرمندان خواند. آواز زیبایی بود. ولی گریه می کردیم. ماهی جان از لندن آمده بود. هنرمندان زیادی جمع شدند. قدیمی و جدید. تشییع اش کردیم. بهشت زهرا. چندبار آمدیم به خاکش بسپاریم مردم فشار آوردند نشد. دژبانهای بهشت زهرا دست ها را در هم قفل کردند تا توانستیم به خاکش بسپاریم. از آن ظهر تدفین تا الان باور ندارم که از بین ما رفته است. فیلم هایش را می بینم. عکسهایش را هم. نوشته روی سنگ مزارش را من گفتم. نمی دانم چه حالی داشتم ولی همان را نوشتند. پسرش هم آن جاست. استاد فرهادپور. نوازنده و آهنگساز. شاگرد ابوالحسن صبا. یک بار هم با پروین سلیمانی و طناز به کنسرت استاد فرهادپور رفتیم. همین خدایی می خواند. یادش به خیر. امشب سالگرد رفتنش هست. ولی او اینجاست. کنار من. کنار طناز. کنار ماهچهره. هنوز زنگ خنده هایش در گوشم هست. هنوز هم هست. می خندد. دیالوگ می گوید و بر آن سجاده سبزش نماز می خواند. با آن چادر سفید. همان که همرنگ موهایش شده. یادش به خیر.

گل گاو زبون...
ما را در سایت گل گاو زبون دنبال می کنید

برچسب : به یاد پروین اعتصامی, نویسنده : viranabadio بازدید : 161 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 7:44